سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

حجله یا گور 

  

شنیدم در دهی از ((آن ور آباد))

جوانی سخت کم رو گشت داماد

چنان کم رو،که اخذِ اجرتِ خود

ز شرمِ ((وِرمَنَه)) رویش نمی شد

تو گویی جز سکوت و جز شنفتن

ندارد هیچ زادی بهر گفتن

شبِ عیش و زفاف و وصلت آمد

جوان در حجله با صد خجلت آمد

دو مَحرم را به خلوت کرده بودند

فِراشِ وصل را گسترده بودند

مهیا مقتضی و منع مفقود

گل و گلچین و رخصت،هر سه موجود

همین مانده برافکندن نقابی

کنار و بوسه ای و فتح بابی

ولی کم رو جوان هر رشته می تافت

برای گفت و گو حرفی نمی یافت

عروس از انتظار خود کلافه

ز بی تابی و خشمش پُر،قیافه

به قول پیرهای استخوان دار:

جوان خندان شود با کاهِ دیوار

جوان و این قدر بی حال و کم رو؟

ندانم کاهِ دیوار است،یا شو؟

سرانجام آن جوان دل را به دریا

زد و پرسید از همسر که : ((آیا

تو می دانی اصول دین بود چند؟))

عروسش زد تمسخربار لبخند 

که: ((حجله ست این ، نه گور،ای خانه آباد!

نکیر و منکری تو،یا که داماد؟

خدایا!حجله ام را گور گردان

زمن این کرّه خر را دور گردان))





برچسب ها : چرت و پرت  ,




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 1586
    بازدید دیروز : 20
    کل بازدید : 923341
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/9/4    ساعت : 4:12 ع

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات